فقط 6 هفته دیگه ..
کوچولوی دوست داشتنی من ..
روز به روز بی تاب تر میشم واسه بغل کردنت .. وقتایی که خودتو جمع میکنی یه جا و میتونم لمست کنم خدا رو هزار بار شکـر میکنم
بالاخره شروع کردم برات عروسک و آویز نمـدی درست کنم .. همش از اینترنت یاد گرفتم ، امیدی نداشتم ولی مث اینکه دارن خوب از آب در میان ..
مامانم تصمیم گرفته برات جشن سیسمونی بگیـریم ..کلی کار داره که من عاشقشونم و همین کارا سرمو گرم میکنه تا روزا زودتر بگذره
هوای شهرمون هم بهتر شده و میتونم بیرون بگردم .. کلی وسایلای خوشگل برات خریدیم که عکسشونو میذارم
یکی از حسای خیلی خوبم هم اینه که دوستام یکی یکی دارن حامله میشن انشالله همه به سلامتی نی نی های نازشون رو بغل کنن ..آمین
راستی دخترم الان یادم اوووومــد ...
4 سال پیش همچین روزی منو بابایی سفر ماه عسلمون رو رفتیم ، یادش بخیـــــر چقدر خوشحال بودیم..
انشالله بیایی بغلمون بابات قول داده همون سفر رو سه تایی بریم
فقـــــط 6 هفتـــــه تا خدای مهـــربون تو رو به آغوشم بسپاره