آزمایش تحمل گلوکز
سلام دختر نازممم و سلام دوستای مهربونم
همونطور که قبلا هم گفته بودم ، برای 16 تیر آزمایش تحمل گلوکز و سونو گرافی آنومالی داشتم .
ولی نمیدونم چرا شب قبلش حالم بد بود و حتی نتونستم شام خوشمزه ای که عشقم رفت و از رستوران گازماخ برامون خرید بخورم ، قرار بود با بابام بریم آزمایش ، ولی بهش زنگ زدم و کنسل کردم ..
نصفه شبی طبق عادت بیدار شدم آب بخورم یادم اومد چهارشنبه شهادت امام علی (ع) هست و تعطیله ، همین بهونه شد تا صبح ساعت 7:30 بیدار شدم و آماده شدم
با حسین جون رفتیم و آزمایشگاه هنوز باز نکرده بود ، یکم معطل شدیم و اولش ازم خون گرفت ، بعدش کشت ادرار و یه لیوان شربت داد و گفت تا تهش رو باید بخوری ، شیرین بود ولی بد مزه هم نبود .. خوشحال شدم که خیلی هم سخت نبوده که همه میگفتن سخته
بعدش خانومه گفت باید یه ساعت بعد دوباره خونگیری کنه . برگشتیم خونه و حالم بد میشد . به زور خودمو نگه داشتم تا یه ساعت پر شه
بعدش با داداشم رفتم و دوباره خونه دادم . داداش دید چه حالیم از ترسش حرفم نمیزد که حالم بدتر نشه
تا رسیدم خونه و ...
با اینکه گشنم بود ولی خوابیدم تا حالم خوب شه .. نهارم هم نتونستم درست حسابی بخورم تا ساعت 4 عصر که رفتم سونو. تنهایی رفتم که معطلی زیاد داره ، ولی 4:15 صدام کردن و با دیدن پرنسسم حال بدم فراموش شد
عزیزه دلم ، با اون صورت گرد و تپلت ...دلم ضعف میکرد برات مخصوصا وقتی خمیازه کشیدی و بعد از اون همه شیطنت خوابت میومد. دلم میخواست همونجا بغلت کنم نفس مامان
ولی باید 2 ماه دیگه صبر کنیم تا شما خوب رشد کنی و بزرگ شی و بیایی بغل مامان و بابات
خانوم دکتر گفتن شکر خدا سالمی و قلب و کلیه هات و ستون فقرات و بیشتر اعضای بدنت رو نشونم داد..پاهای ناز کوچولوتو دراز کرده بودی و در حال استراحت بودی
وزنت هم 1073 گرم بود که ماشالله خوب بود
امروز عصری هم زنگ میزنم آزمایشگاه ، اگه عفونت ادراری نداشته باشم جوابش رو امروز میدن . انشالله که مشکلی پیش نیاد و روزای باقی مونده رو به راحتی با هم سپری کنیم .
روزای گرمی رو داریم سپری میکنیم و تقریبا میشه گفت این گرمای هوای تبریز بی سابقه هست . ولی شیرینی حس وجودت توی وجودم همه چی رو برام آسون میکنه . خدای مهربونم شکر بابت همه چی