✿ Our Little Princess ✿

تکون های قشنگت

از وقتی تکون ها و ضربه هات محکم تر شده ، دل منم تنگ تر شده واسه دیدنت صبح ها تکونات کمه ، ولی شبا خیلی شیطون میشی   هرموقع نگا میکنم تکوناتو متوقف میکنی و ساکت میشی .. تا چشم بر میدارم دوباره شیطونی میکنی.. خیلی باید نازتو کشید تا یه ضربه حوالیمون کنی ، دختـــــری و نازت زیاد ماشاالله الان 25 هفتــه ای و انشالله تا 10 روز دیگه 6 مـــاه تموم میشی و زمان خیلی کمـی میمونه واسه دیدارمون خدای مهربونم شکـــر واسه همه این حس های زیبایی که بهمون بخشیدی.   ...
27 خرداد 1394

رمزی شدن

سلام به همه دوستای خوبی که میان اینجا . با توجه به آمار بازدید وبلاگ و نظرات تصمیم گرفتم ادامه مطلب هامو که عکس دارن رمزی کنم . این روزا سرگرم خرید برای فرشته کوچولوم هستم و سر فرصت مناسب همه عکسا رو با تاریخ هاشون میذارم . هرکسی رمز خواست بگه تا بتونم براش بفرستم .   ...
27 خرداد 1394

نام احتمالی

نفس ِ مامان امــروز آدرس وبلاگ رو به دوستام دادم... کلی خاله داری که ازشون بی خبری راستی به احتمال زیـاد اسمتــ سلنــــا   Selena   باشه .. البته اگه ثبت احوال گیر نده اینم از تیکـر بارداری من توی نی نی سایتـــ   ...
6 خرداد 1394

اولین حس عجیب

امروز طبق توصیه خانوم دکتر ، رفتم بهداشت محله تا واکسن کــزاز بزنم یه خورده درد داشت واسه منی که ترسو ام   .. بعدشم رفتم پیش مامان جونم اینـــا مامان اصرار داشت که لحاف تشک دم دستی رو خودش درست کنه که پشم خالص باشه و کل تجهیزات رو هم آمـاده کرده بود با کمک زندایی و دختر خاله هام ، دو سرویس کامل لحاف تشک آماده کردیم خیلی هم گوگولی شدن حالا مهم ترین موضوع این پستـ .. این روزا خیلی شیطون شـدی شبـ موقع لالا یه لحظه به پشتـ خوابیدم و دستم رو شکمم بــود که یهــو دیدم زیر دستم بالا اومد اولین بار از زیر پوتم حرکتت رو دیدم و .. اولش ترسیدم و زود دستم و کشیدم... خیلی حس قشنگ و عجیبی بــود عاشقتم خدای مهربونم که م...
4 خرداد 1394